همراه شما هستیم از رهبر کوچک من بخش اطلاعات عمومی این قسمت راهنمای حل جدول - کلماتی که با حرف "د" شروع می شوند
راهنمای حل جدول - کلماتی که با حرف "د" شروع می شوند
داخل (تو-لا)
داخلی ترین پرده از پرده های مغز (نرم شامه)
دادستان (مدعی العلوم)
دارایی (مایملک)
داربست درخت انگور (وادیج)
داروشناس (فارماکولوژیست)
داروشناسی (فارماکولوژی)
داروغه (شحنه)
داروفروش (صیدلانی)
داروی آنتی بیوتیک (پنی سیلین)
داروی بیش فعالی کودکان (ریتالین)
داروی درد و التهاب (دیکلو فن اکدیم)
داروی ضد افسردگی (ایمی پرامین-آرلوتینیب)
داروی ضد عفونی کننده زخم (مرکورکرم)
دارویی که به دردهای بعد از جراحی و نقرس حاد به کار میرود(دیکلوفن اکسدیم)
داستان تصویری (فتورمان)
داستانی از آنتوان چخوف (داستان یک هنرمند)
داستانی از آندره موروا (سکوت سرهنگ برامبل)
داستانی از بتسی بیتون (پسری با موهای سبز)
داستانی از بوریس پاسترناک (دکتر ژیواگو)
داستانی از پرل .اس.باک (خاک خوب)
داستانی از جک لندن (مارتین ایدن)
داستانی از جهانگیر تفضلی (بر روی شن های ساحل )
داستانی از داستایوسکی (همیشه شوهر-قمار باز)
داستانی از دی لینفورد (مرد بی ستاره)
داستانی از رضا رهگذر (گرداب سکندر)
داستانی از صادق هدایت (سگ ولگرد)
داستانی از قاضی سعید (دشمن پنجم)
داستانی از علی محمد افغانی (شلغم میوه بهشتی)
داستانی از علی موذنی (در انتظار شاعر)
داستانی از کالو له وی (کلمات سنگ هستند)
داستانی از گوته (رنج های جوانی ورتر)
داستانی از مهدی آذر یزدی (گربه ناقلا)
داستانی از محمود گلابدره ای (بادیه)
داستانی از نیکلای گوگل (یک شب ماه مه)
داستان کوتاه (نوول)
داس دندانه دار (دستو)
داغ و نشان (وسم)
دال (عقاب سیاه)
دالان (دهلیز- شبت)
دام صیاد (فخ)
دانشگاه آمریکایی (برکلی)
دانشگاهی در انگلستان (کمبریج)
دانشگاهی در ترکیه (آتاترک)
دانشمند آمریکایی قرن بیستم (اپنهایمر)
دانشمند اتمی معاصر آمریکایی (اتوهان)
دانشمند ایرانی معاصر غزنویان (بیرونی)
دانشمند بلژیکی خالق موریانه (موریس مترلینگ)
دانه پاک نشده (وش)
دانه حنظل (هبد)
دانه سیاه (سریدا)
داور بازی (رفری)
دایره زنگی (دف)
دایم (همیشه- مستمر)
دایه (ظئر- داه)
دایه پیامبر اسلام (حلیمه)
دباغ (وتگر)
دبیر خانه (دارالانشاء)
دبیر سلیمان نبی (آصف)
دختر آتش (هرانوش)
دختر آدم (اقلیما)
دختر ابو سفیان (ام حبیبه)
دختر شعیب پیامبر (صفورا )
دختر کوروش اول (آتوسا)
دختر مازونی (کیجا)
دختر یزدگرد پادشاه ساسانی (شهربانو)
دخمه اموات اشکانیان (ورکا)
در آمدن کنه (زتوخ)
در بازی می زنند (جر)
دربان (بواب)
در بزرگ (رتاج)
دربند (بامس)
در چرخه ضداکسیداسیون همکار آسکوربیک اسید است(کلوتاتیون)
در حجاب شدن (تحجب)
درخت آبنوس (ساج)
درخت اعدام (دار)
درخت انار (نارخو- ناربن)
درخت انگور (مو-رز- حبل)
درخت بادام تلخ (مزگ)
درخت بلوط (مازو)
درخت تزئینی (اکارس)
درخت چنار (دلب-دلف)
درخت خرما (بسنگ)
درخت زبان گنجشک (ون)
درخت سدر (کنار)
درختچه ای در آمریکا که جویدنش برای گرسنگی خوب است (کوکا)
درختچه ای زینتی (کاملیا)
درختچه گرمسیری (اوکالیپتوس)
درخت صنوبر (تنب)
درخت کاج (ناجو- ناژ)
درخت کریسمس (کاج)
درخت کشتی نوح (ساج)
درخت مسواک (اراک)
درخت مورد (اس)
درخت نارون (ناغ)
درختی با گل های سفید خوشه ای (بلسان)
درختی در جهنم (زقوم)
درختی شبیه سپیدار (اشن)
درخشان (لپان-باهر)
درخشش (لمع)
درخشش و جوهر شمشیر (کنخت)
درد (الم)
درد چشم (رمد)
درد شکمی (قولنج)
درد و ورم چرکی که در اثر سرماخوردگی پیدا میشود(ذات الریه)
درد و رنج (الم)
درست به اندازه(مک)
درستکار (شنره)
درست و راست (صواب)
درستی و نادرستی (صحت و سقم)
در شک افتادن (تشکک)
درشکه هندی (ریشکا)
درفش (لوی)
در قرن شانزدهم انگلستان را اداره میکردند (تودورها)
درک وادراک(حس)
در کوهی (کوارتز)
درمان اشعه ای (رادیو تراپی)
درمان بیماری با بهره گیری از اعتقادات (باور درمانی)
درماندگی (خذلان)
درمانده (پامس)
درنا (کرکی)
درنگ کردن (انتا- تعلل- مول)
درواخ (تندرست)
دروکردن (حصاد)
درو کننده (حاصد)
درون دهان (بج-بج)
درویش (فقیر- بینوا- تهی دست- قلندر)
درهم پیچیدن (لف)
دریا (طم- زم- یم- بحر- زراه- راموز)
دریابنده (حاس)
دریاچه آلمان (موریتس)
دریاچه مرزی کانادا (هورن)
دریاچه ای در آمریکا (میشیگان)
دریاچه ای در اتریش (کنستانتین)
دریاچه ای در ارمنستان (سوان)
دریاچه ای در ایتالیا (کومور)
دریاچه ای در تانزانیا (نیاسا)
دریاچه ای در ترکیه (تورگل)
دریاچه ای در روسیه (اختسک-ایلمن-اونگا-بایکال-لادوگا)
دریاچه ای در سوئد (ملار- ونرن- لمان-)
دریاچه ای در سوئیس (کاترکانتون- نوشاتل- لمان)
دریاچه ای در فارس (فامور-بختگان-مهارلو)
دریاچه ای در قزاقستان (آرال)
دریاچه ای در کانادا (ایری- هورن)
دریاچه ای در کردستان (زریوار)
دریاچه ای در کرمان (جازموریان)
دریاچه ای در مازندران (ولشت)
دریاچه ای فیروزه ای رنگ در پارک ملی بنف کانادا(پی تو)
دریانورد انگلیسی که از روی ماه توانست نصف النهارات را تعیین کند(ویلیام بافین)
دریانورد پرتغالی (بارتلمی دیاز)
دریایی بین ترکیه و یونان (اژه)
دریایی در ترکیه (مرمره)
دریایی در شرق آمریکای مرکزی (کارائیب)
دریایی درشرق روسیه (اختسک)
دریای در شمال اروپا (بارنتز)
دریایی در اروپا (بالتیک)
دریایی در شمال اقیانوس آرام (برینگ)
دریایی در شمال سیبری (کارا)
دریچه ای در قلب (میترال)
دریچه ای در کنار کاربراتور خودرو (ساسات)
دزد (لص- سارق)
دزد دریایی وامق و عذرا (دیانوش)
دستار و عمامه (مندیل)
دستبند والنگو (ایاره- یاره)
دسترخوان (ساروق)
دست دادن بایکدیگر (مصافحه)
دست زدن به چیزی مقدس که ممنوع باشد (تابو)
دستکش نرم شکارچی (بهله)
دست کشیدن به چیزی (استلام)
دستگاه اعدام فرانسوی ها (گیوتین)
دستگاه تبدیل برق ضعیف به قوی و بالعکس (ترانسفورماتور)
دستگاه تهویه (فن کویل)
دستگاه ثبت حرکات قلب (کاردیوگراف)
دستگاه شالیکوبی (دنگ)
دستگاه عصبی در دو طرف ستون مهره ها (سنپاتیک)
دستگاه نساجی (هف)
دستگاهی در موسیقی (همایون)
دست مالیدن (مس- مساس)
دسته ای از ایل قاجار (یوخاری باش)
دسته ای از کشتی های جنگی (ناوتیپ)
دسته پیستون (شاتون)
دسته پیش آهنگی (رسد)
دسته شمشیر (قائمه)
دستیار دن کیشوت (سانکو)
دسته پیشاهنگی (رسد)
دشت (هامون- صحرا- قاع- بیدا)
دشت قطبی (توندرا)
دشمن سرسخت(لد-الد- لدود)
دشنام دادن (شتم- سب)
دشوار و سخت (عسیر)
دعای حضرت داود (مزامیر)
دعای عصر جمعه (سمات)
دغا (فریب)
دفتر حساب (آوارچه- آورچه)
دفتر نامه نما (اندیکاتور)
دفعه (بار- مرتبه)
دقیق اندیشیدن (باریک اندیشی)
دگم و متعصب (فناتیک)
دل آزار کهنه (نو)
دلاک و حجام (گرا)
دلام (نیزه کوچک- مکر - حیله)
دلتنگ و اندوهگین (مهموم)
دلچسب (جانانه)
دلدل (قنفذ- خارپشت بزرگ)
دلیل و برهان (فرنود)
دماسنج (ترمو متر)
دماغ (مخ)
دماغ سوخته (بور)
دم بریده (ابتر-مرخم)
دمل چرکین (نوبک)
دمل کوچک (کورک)
دنباله (تلو- پی)
دنباله رو عروس (ینگه)
دنباله کشتی (سکان)
دنبه برشته (جز)
دندان پرجمعیت (انیا)
دندان عرب (سن)
دندان فیل (عاج)
دندانهای تیز جلو (ثنایا)
دندانهای نیش (انیاب)
دندانه کلید (تز-تزه)
دنیا و آخرت (دارین)
دوازدهه (اثنا عشر)
دوازدهمین ماه سریانی (ایلول)
دوال (تسمه)
دوچرخه سوار آلمانی (یان اولریش)
دوچرخه سوار آمریکایی (لانس آرمسترانگ)
دوخ (دخ)
دو دو (چشم در گیجی می زند)
دود (دخان)
دود کردن (دخ)
دور از انتظار (غیر منتظره)
دور از هم (متباین)
دور اندیش (مبر)
دور اندیشی (حزم- حازم)
دور دهان( نس-کب- بج- بچ)
دو رگ زیرزبان (صردان)
دورگه (اکدش)
دورنما (پرسپکتیو)
دوره سوم زمین شناسی از دوران سنوزوئیک(ترشیاری)
دوره اول از دوران زمین شناسی (کامبرین)
دوره تحول اروپا (رنسانس)
دوره دانش نجوم عهد قدیم (ژئوسنتریک)
دوره عصر حاضر زمین شناسی (کواترنری)
دوره نخست زمین شناسی (پالئوزیک)
دوزخ (هاویه)
دوزنده کفش (لالکایی)
دوست شدن (ایلاف)
دوستی و محبت (ود)
دوش (کتف- شانه- خا- اپل)
دوشاب (مت)
دوشیزه اورلئان (ژاندارک)
دومین پسر چنگیز خان (جغتای)
دومین پادشاه صفاری (عمر و لیث)
دومین دور از دوران سوم زمین شناسی (ایوسن)
دومین سلسه حاکم در هندوستان (گوپتا)
دومین عمل از از اعمال حج تمتع (وقوف در عرفات)
دومین مهره گردن انسان (اسه)
دوندگی (خت)
ده و مزرعه کوچک (کلات- کد)
دهان (فم)
دهان دره (آسا)
دهر (روزگار)
دهستان مریوان (اورامان)
دهستانی در استان استوریاس اسپانیا (لنا)
دهقان (کدیور- کشاورز)
دهل (کورک)
دهلیز (تونل - نقب)
دیباچه نشریه (سرمقاله)
دیبا فروش (دباج)
دیبای رومی رنگارنگ (بوقلمون)
دیدار همگانی (بارعام)
دیدنی ارتش (سان)
دیر نشین (رهبان- راهب- عابد- پارسا- زاهد)
دیروز (دی)
دیروز عرب (امس)
دیکتاتور انگلیس (کرامول)
دیکتاتور سابق اسپانیا (فرانکو)
دیکتاتور معروف پرتغال (سالازار)
دیگ بزرگ مسی (پاتیل)
دیگ مسی (تیان)
دیوار (لاد)
دیوار بلند (ترا)
دیوار کوتاه (نرا)
دیوارگلی (دای)
دیوار نازک خشتی (هره)
دیواره های متحرک (پاراوان)
دیوان سالاری (بوروکراسی)
دیوان شعر (جنگ شعرا)
دیوانگی و جنون (نشاف)
دیو حرص (آز)
دیگر مطالب :
منبع : http://www.bedanimm.loxtarin.com
نام های فارسی که با حرف د شروع می شوند
در اين بخش بيش از 3600 نام از ريشه های فارسی ، عربی ، ترکی و عبری وجود دارد که میتوانيد بر اساس حرف اول به آنها دسترسی پيدا کنيد
نام |
|
معنی |
|
لاتین |
داتيس |
|
نام سرداري از سرداران داريوش كبير |
|
datis |
دادآفريد |
|
آفريده شده از داد، گوشه اي در دستگاه ماهور |
|
dadafarid |
دادآفرين |
|
آفريننده داد، خالق عدل، از نامهاي خدا |
|
dadafarin |
دادار |
|
عادل، بخشايشگر، از نامهاي خداوند |
|
dadar |
دادالله |
|
عطيه و بخشش خداوند |
|
dadollah |
دادايزد |
|
عدل خداوند، خداداد |
|
dad-izad |
دادبخش |
|
دادگستر، عادل، بخشنده داد |
|
dad-baxs |
دادبرزين |
|
زاده آتش الهي، از بزرگان معاصر بهرام گور |
|
dad-borzin |
دادبك |
|
رئيس قضات، متصدي عدليه |
|
dad-bak |
دادبه |
|
دارنده بهترين داد |
|
dad-beh |
دادفر |
|
دارنده فر و شكوه عدل و داد |
|
dad-far |
دادگر |
|
دادگستر، عادل، حاكم |
|
dad-gar |
دادمهر |
|
بخشنده محبت، مهرداد، نام ديگر قارن از ملوك طبرستان |
|
dad-mehr |
دادور |
|
دادگستر، قاضي |
|
dad-var |
دادوند |
|
معتدل، منسوب به داد |
|
dad-vand |
دادويه |
|
منسوب به عدل و داد، از نياكان طاهر ذواليمين |
|
dadoye |
داديار |
|
ياري كننده عدل، معاون دادستان |
|
dadyar |
دارا |
|
دارنده، ثروتمند، داريوش، از نامهاي خداوند |
|
dara |
داراب |
|
دارا، درايوش، از شهرهاي استان فارس، نام فرزند بهمن |
|
darab |
داراپناه |
|
در پناه دارا، از نديمان بهرام چوبين |
|
darapanah |
داتيس |
|
نام سرداري از سرداران داريوش كبير |
|
datis |
دادآفريد |
|
آفريده شده از داد، گوشه اي در دستگاه ماهور |
|
dadafarid |
دادآفرين |
|
آفريننده داد، خالق عدل، از نامهاي خدا |
|
dadafarin |
دادار |
|
عادل، بخشايشگر، از نامهاي خداوند |
|
dadar |
دادالله |
|
عطيه و بخشش خداوند |
|
dadollah |
دادايزد |
|
عدل خداوند، خداداد |
|
dad-izad |
دادبخش |
|
دادگستر، عادل، بخشنده داد |
|
dad-baxs |
دادبرزين |
|
زاده آتش الهي، از بزرگان معاصر بهرام گور |
|
dad-borzin |
دادبك |
|
رئيس قضات، متصدي عدليه |
|
dad-bak |
دادبه |
|
دارنده بهترين داد |
|
dad-beh |
دادفر |
|
دارنده فر و شكوه عدل و داد |
|
dad-far |
دادگر |
|
دادگستر، عادل، حاكم |
|
dad-gar |
دادمهر |
|
بخشنده محبت، مهرداد، نام ديگر قارن از ملوك طبرستان |
|
dad-mehr |
دادور |
|
دادگستر، قاضي |
|
dad-var |
دادوند |
|
معتدل، منسوب به داد |
|
dad-vand |
دادويه |
|
منسوب به عدل و داد، از نياكان طاهر ذواليمين |
|
dadoye |
داديار |
|
ياري كننده عدل، معاون دادستان |
|
dadyar |
دارا |
|
دارنده، ثروتمند، داريوش، از نامهاي خداوند |
|
dara |
داراب |
|
دارا، درايوش، از شهرهاي استان فارس، نام فرزند بهمن |
|
darab |
داراپناه |
|
در پناه دارا، از نديمان بهرام چوبين |
|
darapanah |
دارات |
|
شان، شكوه و عظمت |
|
darat |
داراشكوه |
|
دارنده شكوه و عظمت، از شاهزادگان هندي |
|
darasokuh |
داريا |
|
دارنده گردونه جنگي، دارا |
|
dariya |
داريوش |
|
صاحب نيكويي، دارنده نيكي |
|
dariyus |
داشاد |
|
دعا، عطا، بخشش، پاداش |
|
dasad |
داشلي |
|
سنگدار |
|
dasli |
داعي |
|
دعوت كننده، دعا كننده، سبب |
|
dai |
دافنه |
|
درخت غار، نام پري كه مبدل به درخت غار شد |
|
dafne |
دانا |
|
داننده، آگاه، عالم، دانشمند |
|
dana |
دانش |
|
علم، آگاهي، معرفت |
|
danes |
دانشگر |
|
دانا، عالم، دانشمند |
|
dansgar |
دانشور |
|
دانشمند، دارنده دانش |
|
dansvar |
دانيا |
|
مخفف دانيال |
|
daniya |
دانيال |
|
قضاوت خدا، خداقاضي من است، نام يكي از پيامبران بني اسرائيل |
|
daniyal |
داهي |
|
زيرك، باهوش، تيزفهم |
|
dahi |
داهيه |
|
مونث داهي، كار بزرگ، باهوش |
|
dahiye |
داود |
|
محبوب، از پيامبران بني اسرائيل |
|
davud |
داور |
|
قاضي، حاكم |
|
davar |
داوران |
|
منسوب به داور |
|
davaran |
داويد |
|
داود، ديويد |
|
david |
دايان |
|
دايه |
|
dayan |
دبرا |
|
زنبور عسل، ساعي، كوشا، دبورا |
|
debora |
دبير |
|
نويسنده، منشي، كاتب |
|
dabir |
دختنوش |
|
مخفف دخترنوش، دختر زيبا، نام دختر انوشيروان |
|
doxtnus |
درخشا |
|
درخشان، نوراني |
|
doraxsan |
درخشش |
|
تابان، نوراني. فروزان |
|
daraxses |
درخشنده |
|
نوراني، تابان |
|
daraxsende |
دردانه |
|
يكتا، بي همتا، مرواريد گرانبها |
|
dordane |
درسا |
|
مانند در و گوهر. كنايه از شخص زيبا |
|
dorsa |
درفام |
|
مانند در و مرواريد |
|
dorfam |
درفشان |
|
درخشان، تابان |
|
dorafsan |
درنا |
|
پرنده اي تيزبال داراي جثه كوچكتر از كبوتر |
|
dorna |
درناز |
|
داراي ناز و عشوه خوب |
|
dornaz |
دريادخت |
|
دختر دريايي |
|
daryadoxt |
دژم |
|
افسرده و غمگين |
|
dozam |
دسپينا |
|
نام همسر مسيحي اوزون حسن |
|
despina |
دستان |
|
داستان، حكايت، سرود، مكر، حيله، لقب زال پدر رستم |
|
dastan |
دستانه |
|
زينت دست، النگو، دستبند |
|
dastane |
دغدا |
|
شيردهنده، دختر، دوشيزه، نام مادر حضرت زردشت |
|
doqda |
دل آرا |
|
آرايش دل، معشوقه زيبا، محبوبه، نام همسر دارا مادر هوشنگ |
|
delara |
دل انگيز |
|
جالب، گيرا، گوارا، مطلوب |
|
delangiz |
دلارام |
|
آرامش بخش دل، كنايه از محبوب زيبا |
|
delaram |
دلاور |
|
شجاع، پردل، جنگجو |
|
delavar |
دلاويز |
|
دلپسند، دلخواه، مرغوب |
|
delaviz |
دلبر |
|
برنده دل، جلب كننده، كنايه از معشوق زيبا |
|
delbar |
دلپذير |
|
مورد پسند دل، دلخواه |
|
delpazir |
دلجو |
|
مهربان، تسلي دهنده |
|
delju |
دلدار |
|
دلبر، صاحبدل، شجاع، دلير |
|
deldar |
دلشاد |
|
خوشحال و مسرور |
|
delsad |
دلفريب |
|
زيبا، فريبنده دل |
|
delfarib |
دلكش |
|
دلبر، جالب |
|
delkas |
دلنواز |
|
دل آرام، دلپذير |
|
delnavaz |
دليله |
|
راه روشن، نام زن زيبايي كه سامسون را فريب دادو او را اسير دشمنانش كرد |
|
dalile |
دنا |
|
نام قله اي در فارس، نشاط، فرياد شادي |
|
dana |
دنيا |
|
جهان، عالم هستي، گيتي |
|
donya |
دنيازاد |
|
زاده دنيا، نام يكي از قهرمانان زن كتاي هزار و يكشب |
|
donyazad |
دنيز |
|
دريا، بحر، از اعلام مردان |
|
deniz |
دنيس |
|
پرستنده، از اعلام مردان |
|
denis |
دهاء |
|
زيركي، هوشياري |
|
daha |
دهخدا |
|
صاحب و مالك ده |
|
dehxoda |
دهش |
|
بخشش، كرم، عطا |
|
dahas |
دهگان |
|
صاحب زراعت، زارع |
|
dehgan |
دوريس |
|
دريا، از اعلام زنان |
|
doris |
دوستعلي |
|
دوستدار علي |
|
dustali |
دولت |
|
اقبال، نيكبختي |
|
dolat |
دولتشاه |
|
داراي اقبال شاهانه |
|
dolatsah |
ديانا |
|
الهه، بدون عيب، ربه النوع رومي كه با آرتميس يوناني برابر است |
|
dayana |
ديانوش |
|
دانوش، نام شخصي كه عذرا را فروخت |
|
dayanus |
ديبا |
|
پارچه حرير الوان، نام روز چهاردهم هرماه شمسي |
|
diba |
دينا |
|
داور، داوري، فتوي نوشتن |
|
dina |
دينشاه |
|
سرور و پادشاه دين |
|
dina |
دينه |
|
نو، تازه، ديروزي،به عبري انتقام يافته |
|
dina |
دينور |
|
ديندار ، متدين |
|
dinvar |
دينيار |
|
ياور و پشتيبان دين |
|
dinyar |
ديهيم |
|
در اصل يواني است، تاج، افسر |
https://rasekhoon.net
داتيس
نام سرداري از سرداران داريوش كبير
datis
دادآفريد
آفريده شده از داد، گوشه اي در دستگاه ماهور
dadafarid
دادآفرين
آفريننده داد، خالق عدل، از نامهاي خدا
dadafarin
دادار
عادل، بخشايشگر، از نامهاي خداوند
dadar
دادالله
عطيه و بخشش خداوند
dadollah
دادايزد
عدل خداوند، خداداد
dad-izad
دادبخش
دادگستر، عادل، بخشنده داد
dad-baxs
دادبرزين
زاده آتش الهي، از بزرگان معاصر بهرام گور
dad-borzin
دادبك
رئيس قضات، متصدي عدليه
dad-bak
دادبه
دارنده بهترين داد
dad-beh
دادفر
دارنده فر و شكوه عدل و داد
dad-far
دادگر
دادگستر، عادل، حاكم
dad-gar
دادمهر
بخشنده محبت، مهرداد، نام ديگر قارن از ملوك طبرستان
dad-mehr
دادور
دادگستر، قاضي
dad-var
دادوند
معتدل، منسوب به داد
dad-vand
دادويه
منسوب به عدل و داد، از نياكان طاهر ذواليمين
dadoye
داديار
ياري كننده عدل، معاون دادستان
dadyar
دارا
دارنده، ثروتمند، داريوش، از نامهاي خداوند
dara
داراب
دارا، درايوش، از شهرهاي استان فارس، نام فرزند بهمن
darab
داراپناه
در پناه دارا، از نديمان بهرام چوبين
darapanah
دارات
شان، شكوه و عظمت
darat
داراشكوه
دارنده شكوه و عظمت، از شاهزادگان هندي
darasokuh
داريا
دارنده گردونه جنگي، دارا
dariya
داريوش
صاحب نيكويي، دارنده نيكي
dariyus
داشاد
دعا، عطا، بخشش، پاداش
dasad
داعي
دعوت كننده، دعا كننده، سبب
dai
دافنه
درخت غار، نام پري كه مبدل به درخت غار شد
dafne
دانا
داننده، آگاه، عالم، دانشمند
dana
دانش
علم، آگاهي، معرفت
danes
دانشگر
دانا، عالم، دانشمند
dansgar
دانشور
دانشمند، دارنده دانش
dansvar
دانيال
قضاوت خدا، خداقاضي من است، نام يكي از پيامبران بني اسرائيل
daniyal
داهي
زيرك، باهوش، تيزفهم
dahi
داهيه
مونث داهي، كار بزرگ، باهوش
dahiye
داود
محبوب، از پيامبران بني اسرائيل
davud
داوران
منسوب به داور
davaran
دبرا
زنبور عسل، ساعي، كوشا، دبورا
debora
دبير
نويسنده، منشي، كاتب
dabir
دختنوش
مخفف دخترنوش، دختر زيبا، نام دختر انوشيروان
doxtnus
درخشا
درخشان، نوراني
doraxsan
درخشش
تابان، نوراني. فروزان
daraxses
درخشنده
نوراني، تابان
daraxsende
دردانه
يكتا، بي همتا، مرواريد گرانبها
dordane
درسا
مانند در و گوهر. كنايه از شخص زيبا
dorsa
درفام
مانند در و مرواريد
dorfam
درفشان
درخشان، تابان
dorafsan
درنا
پرنده اي تيزبال داراي جثه كوچكتر از كبوتر
dorna
درناز
داراي ناز و عشوه خوب
dornaz
دريادخت
دختر دريايي
daryadoxt
دسپينا
نام همسر مسيحي اوزون حسن
despina
دستان
داستان، حكايت، سرود، مكر، حيله، لقب زال پدر رستم
dastan
دستانه
زينت دست، النگو، دستبند
dastane
دغدا
شيردهنده، دختر، دوشيزه، نام مادر حضرت زردشت
doqda
دل آرا
آرايش دل، معشوقه زيبا، محبوبه، نام همسر دارا مادر هوشنگ
delara
دل انگيز
جالب، گيرا، گوارا، مطلوب
delangiz
دلارام
آرامش بخش دل، كنايه از محبوب زيبا
delaram
دلاور
شجاع، پردل، جنگجو
delavar
دلاويز
دلپسند، دلخواه، مرغوب
delaviz
دلبر
برنده دل، جلب كننده، كنايه از معشوق زيبا
delbar
دلپذير
مورد پسند دل، دلخواه
delpazir
دلجو
مهربان، تسلي دهنده
delju
دلدار
دلبر، صاحبدل، شجاع، دلير
deldar
دلشاد
خوشحال و مسرور
delsad
دلفريب
زيبا، فريبنده دل
delfarib
دلنواز
دل آرام، دلپذير
delnavaz
دليله
راه روشن، نام زن زيبايي كه سامسون را فريب دادو او را اسير دشمنانش كرد
dalile
دنا
نام قله اي در فارس، نشاط، فرياد شادي
dana
دنيا
جهان، عالم هستي، گيتي
donya
دنيازاد
زاده دنيا، نام يكي از قهرمانان زن كتاي هزار و يكشب
donyazad
دنيز
دريا، بحر، از اعلام مردان
deniz
دنيس
پرستنده، از اعلام مردان
denis
دهخدا
صاحب و مالك ده
dehxoda
دهگان
صاحب زراعت، زارع
dehgan
دوريس
دريا، از اعلام زنان
doris
دوستعلي
دوستدار علي
dustali
دولت
اقبال، نيكبختي
dolat
دولتشاه
داراي اقبال شاهانه
dolatsah
ديانا
الهه، بدون عيب، ربه النوع رومي كه با آرتميس يوناني برابر است
dayana
ديانوش
دانوش، نام شخصي كه عذرا را فروخت
dayanus
ديبا
پارچه حرير الوان، نام روز چهاردهم هرماه شمسي
diba
دينا
داور، داوري، فتوي نوشتن
dina
دينشاه
سرور و پادشاه دين
dina
دينه
نو، تازه، ديروزي،به عبري انتقام يافته
dina
دينور
ديندار ، متدين
dinvar
دينيار
ياور و پشتيبان دين
dinyar
ديهيم
در اصل يواني است، تاج، افسر
deyhim
دیگر مطالب :
اشیایی که با حرف د شروع می شوند,کلمه چهار حرفی با د,میوه که با د شروع شود,کلماتی که با پیشوند دور شروع می شوند,اسامی که با د شروع میشود,کلماتی که با دور ترکیب میشوند,کلماتی که با د ختم میشود,کلماتی که به د ختم می شوند,